رسالت
دنیای امروز ما، دنیای حرکت به سمت بلوغ فرهنگی، عاطفی و اجتماعی است. هرچه این بلوغ تکامل مییابد، انسانها بیشتر و بیشتر به جهان بیرون از خود و به همنوعان پیرامونشان توجه میکنند، همچنان که انگیزهی کاستن از رنج انسانهای آسیبپذیر روزبهروز در وجودشان نیرومندتر میشود.
برای همهی ما زندگی در چتر ِ امنیت و حمایت خانهی پدری، برخورداری از سلامت و به مدرسه و دانشگاه رفتن بسیار عادی جلوه میکند و معمولاً زمانی اثر و حضور آنها را حس میکنیم که دورهشان سپری شود یا آنها را ناگهان از دست بدهیم.
لحظهای خودتان را به جای کودکی تصور کنید که چند سالیست پدر را در حادثهای از دست داده و اکنون با مادر و خواهر و برادرش در زیرزمین نموری زندگی میکند و به سرفههای دردناکی مبتلا شده. مدرسه نمیرود چون درآمد مادرش فقط کفاف اجارهخانهشان را میدهد. و همیشه به این فکر میکند که کی میتواند لباس مدرسه بپوشد، کتاب و دفترهایش را جلد کند، کنار همکلاسیها در حیاط صف ببندد و در راه خانه با دوستانش مسابقهی دو بگذارد. این نموداری کوچک از واقعیتیست که در زندگی کودکان پرشماری جریان دارد، چیزی که هم پدید آمدن آن و هم غلبه کردن بر آن از عهده اختیار و توان عموم این کودکان خارج است.
در جهانی که به زندگی انسانی، جوانب فرهنگی، آموزشی، اقتصادی و اجتماعی گستردهتری داده است، خدمترسانی به نیازمندان برای رشد متناسب جسمی، روحی و روانی آنها، تنوع بیشتر و پیچیدهتری را طلب میکند.